یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴


سكوت

گفتند با خودت چه کردی ؟

گفتم من نکردم تقدير کرد

بی فکريم وظيفه ای به گردنم گذاشت

واحساس آن را بدوش کشيد

آن روز که که مغز وقلبم برای من تصميم می گرفتند به فکر پاهايم نبودند

به نيمه نرسيده فلج می شود و کارخون رسانی به ان هم مختل می شود

و درگوشه ای چون مردار می افتم

بخدا من نکردم

خودشان بريدند و دوختند

قضا وقدر را می گويم



علاج حادثه رو ميگن قبل از وقوع بايد كرد ، ولي اگر دستت بسته باشه و قوانين مسخره مملكتت همه چيز رو به سخره گرفته باشه ، چه علاجي بايد براش پيدا كنيم ؟



چه كاري ميشه براي شما انجام داد؟

هیچ نظری موجود نیست: