دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۴

تاسف نخوريم ، تفكر كنيم !


تلاش كردم تا اين لحظه فقط به نكاتي كوچك از انتخابات رياست جمهوري در ايران بپردازم و نكته هاي بزرگ را به كاردانان و ملت ايراني مقيم ايران بسپاريم ، ولي حالا كه ما را احمق خطاب ميكنند و برايمان تاسف ميخورند ، پس بگزاريد ما نيز حرف دلمان را بزنيم .


قبل از هر چيز اين را ميگويم كه از نوشتن مطلب صادق عزيز هيچ وقت ناراحت نميشوم و اينكه او نظرش را مطرح كرده است خيلي خوشحالم و اميدوارم همانطور كه ايشان جانبدارانه به ايد هاي خودشان ميپردازند ، اين حق جانبدارانه را نيز براي ديگران قائل باشند و برايشان تاسف نخورند .


ادبيات اين حقير در بيان " شركت در انتخابات خيانت به ايران و ايراني است " از نوع ادبيات هرز شناخته ميشود بدون اينكه برايش دليلي واضح و مبرهن و آشكار بيان گردد .ادبيان من و مائي كه هيچ اعتقادي به انتخابات كه چه عرض كنم انتصابات ، نداريم به بي عقلي و " قليل عقلي " متهم ميگردد .


به و من و مائي كه شركت در انتخابات را خيانت به ايراني و ايران ميدانيم برچسب حماقت آنچنان محكم زده ميشود كه دگر انديشان را به ديد ما خائن ميخوانند و تعجب ميكنند كه چگونه نام دموكراسي را بر زبان ميآوريم .


منتقد عزيز و تمامي اناني كه آراء شما چنين است ، ضمن احترام به فرمايشات شما و احترام به دگرانديشان دمكراسي خواه عرض ميكنم كه :


اگر به دنبال واژه دمكراسي ميگرديد بدانيد كه آن را تا زمان حكومت ولايت مداران نخواهيد يافت و اگر به دنبال خود دمكراسي ميگرديد بايد برايش هزينه هاي سنگيني پرداخت كنيد و پرداخت كنيم و آيا اينكه اصلا دست يافتني ميباشد يا خير ؟ بحثي جدا است كه در اين نوشتار نميگنجد .


شما در مملكتان و من در مملكتم سخن از چه بر زبان ميآوريم ؟ دمكراسي ؟
به من و ما ميخندند آن سياست پيشه هائي كه كشوري را بدون حزب و گروههاي انسجام يافته فكري ببينيد و دم از دمكراسي و دمكراسي خواهي بزند !


پارسا صائبي در نقدي بر معين نوشته است :
در کارنامه فعلى معين نقدى از گذشته و فهم اينکه چرا خاتمى‌چى‌ها شکست خوردند، نيست. حتى حرفى از دولايحه حداقلى اختيارات رييس جمهور ديده نمى شود و برنامه مشخصى براى تحقق وعده‌ها نيست. با قول و وعده وعيد نميشود کار را پيش برد. متاسفم براى آقاى معين که تحت تاثير جوانان احساساتى و کسانى که ميخواهند به هر طريق که شده کارى بکنند و ظرافت هاى کار سياسى در ايران را نميدانند، قرار گرفت .


و من اين را به آن اضافه ميكنم كه ضرافتهاي سياست كاري انقدر وسعت دارد كه براي سياست مداران ايران جائي نميگزارد و محلي از اعراب برايش نميشناسد .


اگر اين امر را خيانت به مردم ايران نميدانيد لطف كنيد و هشت سال دوره حكمراني خاتمي را كه من به خوبي ميشناسمش بيان كنيد ، لطف كنيد معني اقتدار را به شكل حكمرانان ايراني تعريف كنيد و بيان نمائيد كه اگر مردم را با دادن رائ خيانت كار به خود و ايندگانشان نخوانيم ، پس بايد چه كنيم ؟


شما و آناني كه از راي مردم حمايت ميكنيد چه انتظاري از معين داريد كه بايد به آن عمل گردد ؟ يكي و يا دو تا ؟


كدام سر اين جامعه خراب امروزي را بايد ايشان سفت بچسبد تا درستش كند و آيا توان اين كار را با هزاران اگر و اما هائي كه هم من ميدانم و هم شما ، قابل درست كردن ميبينيم ؟


در كجاي دنيا اين همه نهاد ارجح و مصلح ( بخوانيد مثله ) سراغ داريد كه عملكرد و گفته هاي ديگري را به هيچ و پوچ انگارد و براي عزت مردم و ميهنش كوچكترين ارزشي قائل نباشد ؟ نهاد رهبري ، شوراي نگهبان ، شوراي تشخيص مصلحت نظام ، مجلس شورا و .....


از من نپرسيد كه بايد چه كرد و شما چرا راه حل ارائه نميدهيد ؟ چرا كه برايتان يك پاسخ بيش ندارم و ان اينست كه دندان كرم خورده را بايد كشيد و دور انداخت مگر اين كه از اول جلوي كرم خوردگيش را ميگرفتيم .


تاريخ اين مملكت را مرور كنيد ! حتي در درخشان ترين دوران حكمرانيش انگ سر سپردگي بر پيشانيش چسبيده ا است و بعد از آن نيز به اندازه كافي انگ براي چسباندن كه البته تا اندازه ائي به حقيقت نيز نزديك است ، وجود دارد . گردا گردمان را تنش و اتش و گرفتاري چيده اند كه برايمان در روز موعودش شعله ور كنند . مسئله افغانستان و نفت و جزاير بزرگ و كوچك و مسئله رياست جمهوري بارزاني در عراق و خلاصه هزار و يك قصه ديگر كه تا ابد بتوانند با دست نشانده هاي حكومتي بر سر مان بزنند ، برايمان كنار گذاشته اند .


من راي دادن را خيانت به ايران ميدانم چرا كه پروسه دمكراسي و آزادي خواهي را روز به روز عقب ميراند وبه مثابه دوران خاتمي ، تازه اگر اينبار معين اصلاح طلب ديگري نيز رياست جمهوري را بر خود ببيند ، چهار و يا هشت سال ديگر به قهقراء خواهيم رفت .


در مملكتي كه ولايت مطلقه ديكتاتور بر آن حكومت دارد و در كشوري كه تلويزيون رسمي اش دست ضرغامي شهر ري ميباشد و امور فرهنگي اش را شخصي چون مسجد جامعي اداره ميكند و در كشوري كه با سيستم اداريش آشنائي دارم و مردمش را ميشناسم و ميزان آگاهانش را از بيسوادانش تشخيص ميدهم و در مملكتي كه جعبه جادوئي تلويزيون مغز چندين درصد از افراد بيسوادش را روزانه ، ساعتها ميشويد ، راي دادن به نظر من خيانت است و من راي دهنده اش را خائن خطاب ميكنم ، اگر چه حكمي نيز نميتوانم برايش صادر كنم .


بگزاريد من و ما احمق بمانيم ولي مملكت مان با ندادن راي به منجلابي كشيده شود كه بويش انسانها يش را آگاه كند بگزاريد اگر قرار است معين دوباره قهرمان كشور من باشد ، تكرار خاتمي نباشد ...


من و ما يك ناصر ميخواهيم ... من و ما يك تيتو ميخواهيم ... من وما يك نهرو و يك گاندي ميخواهيم ....


معين و قاليباف و لاريجاني و هر آنكس زير عباي ولايت سينه بزند ما را به جائي رهنمون نخواهد كرد .


يك بار ديگر شما را به خواندن اين مطلب رهنمون ميكنم و اميدواربودم كه اينبار آقاي قانعي فر ادامه ميداد كه " آقاي معين آيا بايد باور كنم ؟ "
تصورم اينست كه در ميان گفته هاي بعضي از دوستان كه بر باور انتخاب بد از بد تر ميباشند ، عده ائي را نيز تصور اينست كه ما هنوز بايد به حرفهاي افلاطون گوش جان بسپاريم كه بهترين شكل حكومت گرداني را آن ميدانست كه فيلسوفان بهترين پادشاهان و بهترين فرمانروايان ميباشند و به همين دليل معين فيلسوف و روشنفكر بهتر از ديگران است و لابد در نبود ايشان لاريجاني دكتر و بعد قاليباف دكتر و خلاصه ... به يك طريقي بايد صاحب يك پادشاه روشنفكر شد .

هیچ نظری موجود نیست: