یکشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۴

اعتماد در دنياي مجازي


بحث اعتماد در دنياي مجازي را شايد بتوان يكي از نادرترين اطمينان هاي متقابل خواند كه مابين دو و يا يك گروه متشكل از چند نفر به خود شكل ميگيرد .


مطلب را با مقدمه ائي آغاز ميكنم تا به اصل مطلب رسيده و در پايان دليل خود را بر نوشتن اين متن بيان نمايم .


وقتي موس خود را به لينكي كه شما را به صفحه شخصي افراد رهنمون مينمايد فشار ميدهيد و از خواندن مطالبش ، علاقه و طمع به خواندن ساير مطالبش در شما بيشتر ميگردد ، در حقيقت دنباله روي سخناني ميگرديد كه با آن انس و الفتي پيدا ميكنيد و شايد حقيقتي را در بطن حرفهاي نويسنده ميابيد . و كم كم اين ارتباط با دادن لينكهاي متقابل و قدري آنطرف تر رد و بدل شدن آي دي ها در مسنجرهاي شخصي و كمي بيشتر قرار هاي وبلاگي مي انجامد كه البته بايد به راحتي ميسر گردد .


من وقتي خالديان را ميخوانم لذت ميبرم ، وقتي ادله هاي مجيد عزيز ! را در باب مطلبي و يا اينكه دلسوزيش و پيگيريش را در باب قضيه ائي ميبينم ... من وقتي به گرمي صداي بلوچ از آن همه تلاش و همتش و مصاحبه هاي زيبايش با افراد و آن همه زحمتي كه براي خواننده و شنيدارش به خرج ميدهد و تمامي وبلاگستان را مرور ميكند تا هم خلاصه ائي و گه گداري ، نقدي كوچك از آنها برايمان فراهم كند .... وقتي هاله را ميبينم كه تا چه اندازه مهربانانه براي تنها حق بشر كه همانا آزاد زيستنش ميباشد ، تلاش ميكند .... وقتي آشهاي آشپزباشي وبلاگستان را كه گاهي نقدهاي سياستمدارانه به دنبال دارد .... زماني كه لينكستان بر - او كه چه عرض كنم - بر ما چه گذشت را كه با علاقه به كند و كاو لينك دادن ميپردازد .... لحظه ائي كه گستردگي بالهاي مهربانانه گنجشكي را ميبينم كه جوجه هايش را چه با صفا به روي دفتر خاطراتش مياورد ... ومن وقتي .....


به خود ميگويم كه چگونه بايد اطمينانمان را بيشتر كنيم و چگونه ميشود از بحث يك اطمينان به اعتماد و يكي شدن رسيد .


امروز وقتي برنامه بلوچ را شنيدم نكته ائي در مقدمه اش آورده بود كه بوي صفا ميداد و بوي صميميت . اين پدر بزرگ با محبت انگار براي بچه هاي وبلاگستان لالائي ميخواند و همه را به آرامش خاطر و يكي شدن ميخواند كه بيائيد در اين زور زدنها با هم باشيم و اين بار سنگين را از راه باريكمان برداريم .


من همه آناني را كه نام بردم نميشناسم و اين پديده " دهكده جهاني " ما را به هم بافته تا هر روز شايد قدري كوچك از حال يكديگر با خبر گرديم واگر ميپرسيد كه تا چه اندازه به صميميت و دوستي و حرفها و اعمال يكديگر اطمينان داريد ، شايد بگويم: نميدانم .


اعتماد در دنياي مجازي كه هيچ ، در دنياي حقيقيش هم با مشكل مواجه ميباشد تا جائي كه پيشينيان ما را بر آن ميداشتند كه حتي " به برادر خود اعتماد نكنيد " و يا اينكه " هميشه براي صد در صد يقين خود به كسي ، چيزي و يا مطلبي ، ده درصد هم جاي شك و ترديد بگزاريد " .


چه كسي ميتواند ادعا كند كه از اين دايره خارج است ؟


طي چند روز اخير با خودم مبارزه كردم كه در همصدائي با فراخواني براي اكبر گنجي با ديگران يكي نباشم و به اين مسئله خيلي فكر كردم . به اين كه تا چه اندازه بايد به آب پاكي ! ; و توبه ديگران دلبست و اعتمادشان را در قلبمان زنده كرد .


براستي من بايد امير فرشاد ابراهيمي را باور كنم ... ؟ به راستي من بايد آقاي كاظمي كه افشا گريهايش به همراه دكتر نوري زاده و در صداي ياران ميبدي مدتها آدم را به خود مشغول ميداشت باور كنم ....به راستي بايد آن كسي را كه گلوله بر مغزش خالي كردند و ويلچرنشينش كردند ، باور كنم ؟ اين باور ها و اطمينان ها را چرا بايد من بكنم ؟ چرا بايد ملت من بكند ؟ و اگر نكنم و نكنند ، چه بايد برايشان تجويز كرد ؟


چطور زماني كه بحث رضا پهلوي ميشود و ميگوئيم كه دليلي بر ان وجود ندارد كه ايشان نيز به گفته بعضي ها دنباله روي پدرشان و اجدادشان باشند و كارهاي انها را تكرار كنند و باز به گفته همين بعضي ها ما يك بار خطا كرديم و دگر باره استفراغ خود را نميخوريم ، بحث از دگرگوني در افراد و عوض شدن ايده و عقايد آنها را مطرح نميكنيم ؟
اگر آقاي گنجي پاسدار بودند و حالا روشنفكر شده اند ، اگر ابراهيمي چماق بدست در ميدان وليعصر بر سر آدمها ميكوبيد و حالا روشنفكراست ودلسوز مردم و اگر آنكس كه از اركان سپاه بوده و كميته رفراندم اينترنتي به را مي اندازد و حالا روشنفكرشده است و غمخوار مردم ... پس حق را براي همه و اعتماد و اطمينان را براي همه محترم بشماريم .


چطور حاضر نيستيم كه تصور كنيم هر چيزي و هر مطلبي و هر دوراني يك پروسه دارد و در اين پروسه بايد اعتماد كرد بايد به همه اعتماد كرد و اگر نه من يكي نه به عنوان يك فرد بد بين ، بلكه آدمي ريز بين ميخواهم به نتيجه ائي عقلاني برسم . شما مرا ياري كنيد ...

هیچ نظری موجود نیست: