دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۳

تقديم به ايرانيان مهمان



پسرم ، دخترم



از اين كه در وطنت به دنيا نمي ائي دل چركينم ، از اينكه با باز شدن چشمان كوچكت - همقطاران و هم شكلان و هموطنانت را نميبيني ازرده خاطرم ، از اينكه بايد دور از اجداد پدري و مادريت باشي - ناراحتم ، از اينكه با ف ر ه ن گ شكسته ات بزرگ نميشوي نگرانم و از اينكه شايد ما به تو اين را تحميل كرده باشيم - بر خود ميلرزم .



.... پسرم ، دخترم - با تمام اين نگرانيها كه بيشتر انها به همان فرهنگ و پيشينه فكري اجداد ما بر ميگردد و نسل به نسل و سينه و به سينه به ما انتقال داده شده است ، اينك بر خود ميبالم ، وجدانم راحت و فكرم الوده به مسائلي نيست كه در روز هزاران نفر مثل تو را در پهناورترين كشور پارسي زبان به خود مشغول داشته است .



و اما اكنون ....



دلواپس بدنيا آمدنت نيستم كه اگر با بي پولي مواجه باشم ، بيمارستان زنان و زايمان مملكتم دست رد به سينه مادرت بكوبد كه تا پول به حساب بيمارستان نريزيد ، از پذيرش شما معذور خواهند بود ، نگران اين نيستم كه مادرت را با هزاران بي حرمتي و در آن فضاي ناسالم بيمارستان و تلخ روئي پرسنلش مورد بي احترامي قرار دهند ، آسوده فكرم كه در اتاقي خصوصي كه بدنيا مي آئي ميتواني از بدو تولدت، در و ديوارش را با دهان وزبان كوچكت ليس بزني و با احترامي كه براي بدنيا آمدن فرزند خودشان دارند ، براي تو نيز آنگونه رفتار كنند و صد البته با تجهيزات كافي .



پسرم ، دخترم ...



ديگر نگران اين نباش كه راه مدرسه و مهد كودكت قدري دور است و شايد هزاران خطر تو را تهديد كند ، دلواپس مباش كه شايد در سر كلاس درست مسائل فني و ايمني ساختمانش رعايت نشده باشد و برايت اتفاق ناگواري بيفتد . ناراحت و دل نگران مباش كه بايد به زور چيزي را به مغزت بخورانند و ان را هدايت گر زندگيت و چراغ روشن راه خدا شناسيت نامند .



فرزندانم ....



فارغ و آسوده خاطر باشيد ، چرا كه فقر و فساد و فحشا را انگونه كه امروز در مملكت اجداديتان بر آدميان روا داشته اند را حس نميكنيد ، بي دغدغه به درستان برسيد وهزينه كلاسهاي آموزشي خود را اگر مدرسه تان پرداخت نكرد ، از من مطالبه كنيد تا ما به انها برسيم .اينجا براي توئي كه مهمان ايراني هستي و براي شمائي كه مهمان خارجي هستي همه چيز مهياست تا به رشد و نمو برسي . اينجا به زور با تو رفتار نميكنند ، اينجا با خشم و حتك حرمت با تو برخورد نميكنند و اينجا ..هزار و يك تصوري كه براي تو مشكل است به آنها بپردازي و كشورت را و مردمش را با آن دست به گريبان ببيني ، نميبيني .



دلبندانم ....



مهاجر و پناهنده ، شهروند و غير شهروند ... همه و همه از يك حقوق اجتماعي يكسان بهره ميبرند ، اينجا سرزمين عقل است و سرزمين منطق . اينجا همه چيز براي احترام به انسانيت شكل گرفته است . اينجا بر عكس كشور تو كه كه همه چيز صاحب ارزش است ، الا جان انسان ! ، جان انسان است كه حرمت و ارزش دارد و البته چيزهاي ديگر در كنارش براي رسيدن به اين هدف .



يادت باشد كه من به تو و به آينده ات به ديده عصا و براي آينده ام نمينگرم ، ولي اين را از ياد مبر كه زندگي و آينده ات را با تمامي خطراتي كه برايمان وجود داشت نجات داديم .



با تشكر از سرزمين آفتاب

هیچ نظری موجود نیست: