جمعه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۴

شباهت استمناء با وبلاگ نويسي !


من زماني وبلاگ مجيد گرامي را باز كردم و برايش نظر م را با علامت تعجب گذاشتم كه او مطلبش را كامل ننوشته بود و توضيح داده بود كه طي چند ساعت آينده كاملش خواهد كرد .


در باره اين قياس نه اينكه از سر پاسخي به مجيد و يا اينكه توضيحي دوباره در اين باب ، بلكه از اين جهت ميخواهم به مطلب بپردازم كه " مشغوليتي " براي خودم فراهم كرده باشم .


اگر اشتباه نكنم ايرانيها بر اساس آمار و ارقامي كه چند ماه پيش در يكي از اين سايتها خواندم در رده سومين مردماني هستند كه در دنيا استمناء ميكنند ( از اين به بعد هر كجاي اين مطلب به اين لغت رسيديد ، بخوانيد وبلاگ نويسي ) و از اين رو با مشكل " كار " كه بايد به نام فاجعه از آن ياد كرد ، مشكلي نداريم ( تا اينجا شوخي با مجيد عزيز )


و اما اصل قضيه كه من بدان بيشتر از استمناء حقيقي كه مجيد بدان اشاره داشته است نظرم جلب شده است و قصد بزرگنمائي آن را دارم همان بحث دوم ايشان است كه وبلاگ را براي باز تاباندن انديشه به ديگران و از ان مهمتر دادن اگاهي به مردم عصر جديد در دنياي مجازي و دنياي حقيقي مطرح داشته است .


درست است كه با وبلاگ نميشود انقلاب فيزيكي كرد ولي انقلاب فكري را قطعا ميتوان با ان بوجود آورد همين كه از گوشه كنار دنيا و كشورها خودمان ، از مردم و ازادي و حمايتهاي بي دريغ جامعه خبري و زنداني سياسي و مسائل اقتصادي و فرهنگي و استمناء ميتوان به باز تاباندن يك انديشه پرداخت ، خودش يك حركت است ، يك انقلاب است و خودش يك مشغوليت است كه به نظرم با " مشغوليت " هاي ديگر قدري تفاوت دارد .


اگر چه وبلاگ نميتواند ماهيت يك رسانه را داشته باشد ولي با قدري تيز بيني و ريز بيني ميتوان ديد كه وبلاگ به خاطر نزديكيش با اتفاقات و رخدادها توان مقبوليتش براي خوانندگان ببيشتر است اگر چه ما هنوز كه هنوز است بي بي سي فارسي و يا صداي امريكا و يا ديگر بنگاههاي خبر پراكني را به محض نشستن پشت كامپيوتر نگاه ميكنيم .


يادم هست در همين انتخابات اخير رياست جمهوري در ايران وبلاگ " الپر " به خاطر نزديكيش با معين در محدوده پر خواننده ترين وبلاگها قرار داشت و اين امر جداي از مسائل حاشيه ائي كه بر ان رقم خورد ، خود نمونه ائي بود از اينكه ميتوان به وبلاگ بها داد و جريان را همانگونه كه هست از پشت شيشه هاي شايد غير حقيقي اين دنياي مجازي ديد .


گاهي داشتن پنج تا مسافر پيكان سوار ولي با تدبير و دانش و اگاه به مسائل ، بهتراز داشتن و خواندن وبسايت بي بي سي فارسي است كه مثابه يك بوئينگ است و عمه جان و ننه قمر و پدر بزرگ ما هم با راديوي كوچك خانه اشان كه انتنش را با سيم مسي به پنجره اتاق وصل كرده بودند و ان را چنان به گوششان ميفشردند كه سرخي ان تا چند روز بر گوششان هويدا بود، به ان گوش جان ميسپردند .


در كل نميتوانم بگويم كه با مجيد زهري مخالفم يا موافق . او چون هميشه خوب فكر ميكند و خوب مينويسد ( اينبار بخوانيد استمناء ).

هیچ نظری موجود نیست: