جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

من و مجيد زهري و اسدالله عليمحمدي و كاريكاتورهاي محمد !


چند روز پيش مجيد زهري يه چيزي نوشت كه " مشغولاتي " داشته باشه و من هم ديديم كه اصلا بي كار موندن جايز نيست و بايد مشغولاتي فراهم كنم و خلاصه خودمونو يه جوري " مشغول " كرديم .


از چند روز پيش كه به خاطر اين كاريكاتورهاي محمد يه داستان ديگه خبري درست كردند تا نفعش رو هر كسي كه بخواد ببره و به ما هم ربطي نداشته باشه ، به وبلاگ اسد آقا بيشتر سرك ميكشم چرا كه ميدونم اون از نزديك با ماجرا برخورد داره و مسائل رو عيني تر از ما - هم ميدونه - و هم ميبينه .


انصافا اگر اسد نمينوشت كه اين روزنامه اصلا معروفيتي نداره ، من و شما فكر نميكرديم كه بابا اي ولا عجب روزنامه ائي بوده ، حتما از اون روزنامه هاي سكولاره و يا نميدونم افكار چپ يا راست داره و يا افراطي و شايد هم ميانه رو .... حداقل اين اگاهي دادن ها از طريق وبلاگ اينه كه ميشه باهاش انقلاب فكري به راه انداخت اونم با شيوه درست ، ميشه آگاهي داد كه حرف فلان سايت و يا خبرگزاري اون جوري هم كه عنوان شده نبوده و يا بيش از اندازه بزرگنمائي " بوده تا چيزه ديگه ".


اينجا بود كه خواستم بگم يكي از خصوصيات وبلاگ نويسي اينه كه از صد تا بنگاه خبر پراكني شرق و غرب بهتره و ميشه بهش اعتماد داشت ، ميشه بهش اعتبار داد ، ميشه لمسش كرد ، باورش داشت خلاصه هر چيزي كه شما دوست داريد بهش بگيد الا " مشغوليت " .

پ . ن


اگر ميخواهيد بدونيد كه اصل ماجرا چيه بايد اول اينجا رو بخونيد و بعد اينجا رو و بعد هم همين صفحه كه الان دارين ميخونين .


در همين زمينه :


يه نظري هم به نظرات ارجمند يك كاريكاتوريست ايراني در همين زمينه خالي از لطف نيست .

يه لينك از صفا را هم ببينيد ( مديا پلير ) كه اگه نبينيد از كفتون رفته . احتمالا صاحاب اين كليپ الان تو جهنم تا حالا هرچي كه برامون تو قصه ها از اونجا شنيديم رو سرش در آوردن .

هیچ نظری موجود نیست: