یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۳

دوست


وقتى كه چهار يا پنج ساله بودم با خواهرم مريم و پدر و مادرمان از ايران فرار كرديم و به اسپانيا رفتيم بعد از اين كه استراليا با تقاضاى پناهندگى ما موافقت كرد در اين كشور مستقر شديم.
قبل از ترك ايران من را كه چهار ساله بودم در شيراز به كودكستان گذاشتند. پيش از شروع مدرسه يادم هست، عليرغم انزجار مادرم، از اين كه قرار بود مثل دختر بزرگ ها حجاب سرم كنم خيلى خوشحال بودم. حالا ديگر يادم نيست روزى كه به كودكستان رفتم حجاب داشتم يا نه اما خوشحالى پيش از رفتن يادم هست.


هیچ نظری موجود نیست: