پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۳

درد دل يكي مثل خودمان



من از سال ۱۹۸۶ در خارج از کشور زندگی ميکنم. در همه جای دنيا مشکلاتی هست. مگر در کشور خودمان نيست؟ مشکلات انسانها را می سازد. من در آلمان زندگی ميکنم و با اينکه می گويند که مردم اينجا نژادپرست هستند ولی من تا امروز حتی يک بی احترامی نديدم. ما نمی توانيم بی قانونی کشورمان را با قانون و نظم اينجا مقايسه کنيم.



به خاطر همين اگر ايرادی از ما گرفته می شود به حساب ضدخارجی بودن اينها می گذريم .هيچ کس به من نگفت که بايد ادب و رسوم آلمانی ها را داشته باشم. هيچ کس نگفت چون مشروب نمی خورم، عقب مانده هستم يا چون هر شب به ديسکوتک نمی روم اجتماعی نيستم. تازه من فکر می کنم بيشتر احترام دارم، چون بعضی از اروپايی ها فکر می کنند ما فقط از کشور بيرون آمده ايم به خاطره عياشی... ما نمی توانيم انتظار داشته باشيم که بی نظمی کشورمان را اينجا پياده کنيم و اگر با ما موافق نباشند نازی و يا نژادپرستند! من زندگی خيلی خوب و راحتی دارم و هميشه ايرانی هستم و با افتخار از ايرانی بودنم سخن می گويم.



اگر کسی امکانات در خارج از کشور دارد چرا نبايد در جايی ديگر زندگی کند؟ به تمام آنها که ناله می کنند می پرسم که پس چرا بر نمی گردند؟! چون هيچکس ما را مجبور نکرده که در خارج زندگی کنيم.


البته اين دوست عزيزمان قدري تند به قضاوت نشسته اندو مسئله را شايد با معيارهاي ذهني خود مقايسه نموده اند .در اولين فرصت پاسخي بر ايميل ارسالي ايشان خواهم داشت .

هیچ نظری موجود نیست: