چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۴

خبر بي خبرچين !


تعطيل شد . عليرغم ميل باطني و با تمام انس و الفتي كه بدان داشتم از ميان وبلاگشهريها رفت . دست سازنده اش درد نكند و خسته نباشد ، دوستاني هم كه در اين مدت از همكاري با وبلاگشهريها كوتاهي نكردند نيز خسته نباشند ، من هم مثل مجيد اميدوارم كه تمامي دوستاني را كه در اين مدت زمان كوتاه يافتم از دست ندهم . دوست دارم حكايت من و شما ، نشود حكايت " از دل برود هر آنكه از ديده برفت " ايميلهاي همديگر را داريم و كامنتها نيز با توجه به موضوع مربوطه ميتواند مسير درود و بدرودي ديگر باشد .


پاينده و سرافراز باد هر آنكه نامش به نيكي و خوبي پايدار ميماند .


پ . ن


اين قسمت از مصاحبه مجيد با بيلي را كه خواندم خيلي چيزا دستگيرم شد كه البته از قبل نيز به آن پي برده بودم ولي حالا بهش صد در صد واقفم . شما هم بخوانيد ....


در اين مدت کوتاه عمر وبلاگ‌ها شاهد درگيری و جبهه‌بندی‌هايی در حوزه‌ی وبلاگ‌شهر بوده‌ايم. به من بگو بنياد اين مسائل را
در چه می‌بينی و اين مسائل، وبلاگ‌شهر را به کجا می‌کشد؟



وقتی مردمی که تا آن زمان نه امکان گفت‌وگوی آزادانه داشته‌اند و نه گفت‌وگو با هم را تمرين کرده‌اند و راه و رسم‌اش را درست بلدند، يک‌دفعه فضايی باز را جلوی خودشان ببينند و فرصتی فراهم شود که "آنچه دل تنگ‌شان می‌خواهد بگويند" ، خب شوکه می‌شوند ديگر و اين "شوک" با خودش تنش‌هايی را می‌آورد و از درون خود جدال‌ها و اختلافاتی را می‌زايد.


يعنی کمبودهای طرف يک‌دفعه عود مي‌کند و زخم روانِ سرکوب ‌شده‌اش سر باز می‌کند. این هم واکنشی طبيعی است که برای ترميم آن بهترين کمک گذشت زمان مي‌تواند باشد. چرا حالا "زمان" را مهم‌ترين عامل دانسته‌ام و نه تحمل و آينده ‌نگری و از اين قبيل را؟ دليلش واضح است: ماهيت غير قابل کنترل وبلاگ و فشاری که به جداره‌های ذهن سنتی مردم وارد می‌کند، اجباراً به اين ايشان تحمل‌کردن و همزيستی را می‌آموزد؛ لازمه‌ی اين کار هم گذشت زمان است.


استفاده از فضای باز دو لازمه دارد: يکی خود فضای باز و يکی آگاهی از چگونگی استفاده از آن. الان دارند دومی را در اینترنت تمرين می‌کنند و اين زد و خوردها هم از تبعات‌اش است.

هیچ نظری موجود نیست: