پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۴

آبي ، خاكستري ، سياه


چه كسي مي خواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد

من اگر ما نشويم ، تنهايم تو اگر ما نشوي خويشتني

از كجا كه من و تو شور يكپارچگي را در شرق باز برپا نكنيم

از كجا كه من و تو مشت رسوايان را وا نكنيم

من اگر برخيزم تو اگر برخيزي همه برمي خيزند

من اگر بنشينم تو اگر بنشيني چه كسي برخيزد ؟

چه كسي با دشمن بستيزد ؟

چه كسي پنجه در پنجه هر دشمن دون آويزد

دشتها نام تو را مي گويند كوهها شعر مرا مي خوانند

كوه بايد شد و ماند رود بايد شد و رفت دشت بايد شد و خواند

در من اين جلوه ي اندوه ز چيست ؟

در تو اين قصه ي پرهيز كه چه ؟

در من اين شعله ي عصيان نياز در تو دمسردي پاييز كه چه ؟

حرف را بايد زد درد را بايد گفت

سخن از مهر من و جور تو نيست

سخن از تو متلاشي شدن دوستي است و عبث بودن پندار سرورآور مهر

آشنايي با شور ؟

....و جدايي با درد ؟


درود بر همه دوستان و درود بر اهالي وبلاگستان و خوانندگانش .


بعد از دو هفته تا دستمان به اينترنت رسيد با خبري كه در گروه ياهو و از اهالي خبرچين ديديم ، بريديم . و فقط فكرم به اين شعر زيبا از حميد مصدق معطوف شد كه ديدم به پهناي تمام افكار من با همبستگي و خوبيها يكي است .


شخصا حاضرم براي خبر چين وقت بگذارم تا برايش تصميمي گرفته نشود كه موجب ناراحتي خوانندگانش گردد . اين خواهش را هم از اهالي وبلاگستان دارم كه نهايت همكاري را با اين رسانه خبري خوب وبلاگشهر داشته باشند .

در صفحه قبل از پابليش خبر به وبلاگ خبرچين نامه ائي را خواندم كه در حالت قبل از پابليش قرار دارد و اميدوارم كه هرگز راه به وبلاگستان خبري پيدا نكند . اين حداقل يك خواهش است .!

دلم براي از دست رفتن خوبيها ميسوزد ، دلم براي انجام دادن حركتهاي قشنگ ميسوزد . و دلم براي تمامي اهاليش و تمامي خوانندگانش ميسوزد .اين يك خواهش است .... با تمام گرفتاريها ، حاضرم با خبر چين نهايت همكاري را چون گذشته داشته باشم تا اين منبع آگاهي و اطلاع رساني مفيد ، از دست نرود .


من اگر بر خيزم ، همه بر ميخيزند
تو اگر بنشيني ..... همه خواهند نشست !

هیچ نظری موجود نیست: