بحثي در باب مهاجرت و پناهندگي / بخش پنجم
اساسي ترين سوالي كه امروزه براي جوامع اروپائي مطرح ميباشد چگونگي فراهم آوردن تطابق فرهنگي ودر كل تطابق زيستي جامعه خارجي مهاجر در كشور ميزبان است
در بخش پيشين ياد آور شدم كه ممالك اروپائي با توجه به نرخ رشد جمعيتي اين قاره سبز همواره كوشيده اند تا از طريق دادن امتياز مهاجرت به افرادي كه به نوعي داراي تخصص هاي حرفه ائي و يا غيرحرفه ائي و در يك معنا خدماتي ميباشند ، كمبود نيروي انساني خود را به شكلي جبران نمايند و اگر در اين ارتباط قدري ژرف انديشي نمائيم از خود خواهيم پرسيد كه دولتهاي اروپائي ميتوانند از طريق گرفتن مهاجر و به شكل رسمي و با توجه به قوانين داخلي و بين اللملي دست به انجام اين امر بزنند و ديگر پذيرش پناهندگان و آناني كه بنا به دلائلي مجبور به ترك ديار خود ميگردنند ، نيازي ندارد
جداي از اين مسئله كه كنوانسيون سال هزار و نهصد و پنجاه و پنچ ژنو در ارتباط با حقوق پناهندگي به تائيد و امضا اكثر اين دول رسيده است و آنان بنا به دلائلي در جنگ اول و دوم بين الملل با مردم اروپا و مشكلات آوارگي انان آشنا شدند ، روز به روز تلاش بيشتري براي اين حق قانوني و انساندوستانه نمودند تا پس از آن نيز مردم بتوانند در صورت بروز مشكلاتي اينچنين جلاي وطن نموده و محلي ديگر را براي خود برگزينند
انواع و اقسام اخذ پناهندگي شامل سياسي ، مذهبي ، اجتماعي و يا پناهندگي در اثر بروز جنگ و .... در مقوله ما جاي بحث ندارد و همگان تا اندازه ائي با سيستم حقوقي حاكم بر اين مسئله آشنائي دارند
اما آنچه مسلم است ديد اقتصادي حاكم بر تبادل مهاجر و مهاجرت پذيري است كه به نوعي براي دولتها نه تنها هزينه بر است بلكه تعهداتي را نيز براي طرفين ايجاد ميكند ، پس همان بهتر كه براي نشان دادن پرستيژ جهاني هم از مقوله مهاجرت استفاده گردد و در رسانه هاي خبري اهميت بيشتري بر آن قائل شد و هم اينكه مرزهاي خود را باز گذاشت تا سيستم مافيائي قاچاق انسان با گرفتن پولهاي كلاني كه باز همه اين سرمايه نيز به قاره سبز انتقال داده ميشود ، مبادرت به وارد كردن نيروي كار ارزان از جوامع دستخوش بحران و يا فقير نمايد
موضوع فوق اگر چه مهم است ، اما ارتباط بيانش با بحث مورد نظر ما ضروري نيست و آنچه كه در اين مقوله به نظر غير منطقي مينمايد اينست كه در دنياي امروز كه اقتصاد حرف اول را ميزند ، آيا اروپائيان به اين مطلب انديشه نكردند كه ورود افراد خارجي به كشورهايشان به اشكالي كه از آن نام برديم درگذرزمان باعث تغيير در ساختار انساني جامعه آنان ميگردد . اگر نبود كه الان دو رگه هاي آسيائي - اروپائي و يا آفريقائي - اروپائي وجود نداشت و ميبينيم كه تعداشان روز به روز بيشتر ميشود ، اگر چه در اين باره نيز قوانين سن ازدواج و شرايط زندگي با خارجيها نيز ميرود كه هر ساله دستخوش تغيير و دگرگوني گردد
تا اينجا مطلب بايد بگويم كه مسلما اين اروپائيها هم نه تنها به دنبال خدا ميگردنند بلكه خرما را نيز ميخواهند مطالبه كنند آنهم با كمترين زيان و ضرر
با توجه به آنچه گفته شد و گذشت مدت زمان از پروسه مهاجرتها و اخذ پناهندگيها توسط خارجيها، اينك چالش جديد بروز ميكند به نام تغيير بافت فرهنگي
البته براي اين حقير استفاده از كلمه" تغيير" براي اين مطلب قدري بزرگ نمائي به دست ميدهد و معتقدم كه در اين جريان بايد از" پذيرش و هماهنگي " مابين اين دو و يا چند فرهنگ متفاوت استفاده كرد نه اينكه كسي و يا دولتي را مجبور به تغيير بافت فرهنگي نمود . در دل خود هم اين كلمه يعني " فرهنگ " معاني و ديدگاه هائي ژرف و عميق نهفته كه خود نياز به مباحثي طولاني دارد اما انچه مد نظر ماست يك تطابق كلي و سازگاري در جهت عدم وقوع ناهنجاريهاي رفتاري و عملي در جوامع ميزبان است
در اين خصوص نيز بايد گفت كه انديشمندان و سياستمداران اروپائي صد در صد به فكر چاره جوئي و باز خوردهاي مناسب بوده اند اگر چه با توليد مثل روزانه در جهان برنامه ريزيها قدري كند پيش ميرود ولي اينك انان به خوبي در يافته اند كه بزرگترين چالش پيش روي آنان همين مسئله ميباشد . اگر مسائل اقتصادي برايشان مهم است ، بايد كه شرايط فرهنگي را كه پس از سالها ميتواند موجب مشكلات عديده باشد را نيز مهم قلمداد كنند و به فكر چاره جوئي براي ان باشند .
المان و خصوصيت سرد روحي آنان را نميدانم ولي در كشور بلژيك نه تنها براي اين مسئله تفكري نشده بوده بلكه با روي كار امدن احزاب تند و نژاد پرست ، روز به روز بر دامنه " عدم سازگاري با فرهنگ بيگانه " در آنان شعله ور تر شده است اگر چه اين مسئله به خودي خود ميتواند در بازيهاي ديپلماتيك مابين احزاب براي بدست گيري قدرت در كشور نيز باشد
به نظر اين حقير بحث در حال حاضر بر سر اين مسئله نيست كه شخصي و يا دولتي خدا را ميخواهد و يا خرما را نيز به دنبالش . در حال حاضر بايد ديد كه چگونه ميتوان با توجه به مسائل اقتصادي مد نظر دنياي امروز كشوري كم چالش چون ايالات متحده امريكا به لحاظ جمعيت چند فرهنگي آن داشت