پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۳

اسمش بهار بود اين خانم !


گفته بودم اگر موفق بشم لينك فيلمي كه در ارتباط با يك خانواده مهاجر از كشور افغانستان ست رو براي ديدن خوانندگان گرامي در اين صفحه بگزارم .

خوب اينم قولي كه داده بودم . راستي كه آدم واقعا دلش براي وطنش اگر تنگ نشه ـ كه ميشه ـ حتما ميسوزه كه چرا بايد سر ما چنين بلائي بياد . ما كه ميگم ، منظورم تماميت بشر هست و مليت برام مهم نيست .اگر واقعا قبول داشته باشيم كه بني آدم اعضاي يكديگر هستند ، بايد از به درد آمدن يك عضومان ، بيقراري اعضاي ديگر را انتظار داشته باشيم.

لازم به توضيحه كه اين فيلم رو با مديا پلير باز كنيد و از دقيقه بيست و هشت وسي و پنج ثانيه به تماشاي مهربانيت و عطوفت و احساسي بودن يك همزبان پي ببريد . در ضمن از رستوران تهران در آمستردام هم كه در فيلم با خوانندش مجلس رو احساسي تر ميكنه غافل نشين.

با هم ببينيم :
اينترنت دارهاي قوي
اينجا رو ببينند.
اينترنت دارهاي ضعيف
اينجا رو ببينند .
اين رو هم اضافه كنم كه ندرلند زبانها اين برنامه رو ببينند . بقيه ميتونن به تصوير نگاه كنند !

هیچ نظری موجود نیست: