بايد تاسف خورد آقاي بهنود - قسمت دوم
خواستم به قسمت دوم مطلبم در باب نظر انديشمند وبلاگ نويسمان ، بهنود ديگر اشاره كنم كه ديدم خودشان در صفحه شخصي خود به منتقدان نوشته عوام و عوامي گري بر انتخابات آمريكا پيروز شد ، دنبالكي (به قول خودشان ) نوشته اند.
لازم ميدانم تا در قسمت دوم از نقدي بر عوام خطاب كردن مردم به نكاتي چند اشاره نمايم .
پس از حملات يازده سپتامبرموج گسترده ائي از تبليغات ضد اسلام گري و به قولي اسلام گراي راديكالي آغاز شد ، چرا كه آمريكا و دوره رياست جمهوري بوش به سختي توان هضم قضيه حمله هاي باور نكردني به خاك امريكا و آنهم چنين نقاط حساسي را ميتوانست داشته باشد.
در اين خصوص همين بس كه راديو دولتي بي بي سي در گزارش اوليه ساعات پس از حمله بيان داشت كه بالاخره پاي تروريست به آمريكا نيز رسيد و اين يعني تعجب از اينكه كشوري با عظمت آمريكا و نيروهاي امنيتي ويژه نيز خلل ناپذير نيست .
پس از آن حملات ايالات متحده بر عليه مبارزه با تروريسم به افغانستان و بعد از آن به عراق كشيده شد و در اين وادي تظاهرات ميليوني عليه بوش و دولت وي آغاز گرديد و مردم سراسر دنيا علي الخصوص اروپا ، به رهبري فرانسه و آلمان به خيابانها آمده و اين عمل را ناپسند خوانده و خواستار رفتار مسالمت آميز و برخورد مناسب با اين جريان شدند.
اين مخالفتها در حالي صورت ميگيرد كه تمامي دولتهاي ضد جنگ و سربازان بسياري از كشورهاي دنيا هنوز كه هنوز است در اين دو كشور در حال رفت و آمد ميباشند .
تقريبا در گزارشها خبري روزانه از سرويسهاي خبري دنيا به وقوع حملات انتحاري در گوشه و كنار دنيا اشاره ميشد( هنوز هم ميشود ) و روزانه جان صدها نفر در خطر مرگ قرار گرفته و سر رشته تمامي اين حملات به اسلام گرايان تند مزاج و برخاسته از فرهنگ خشك و خشن عرب بر گرداننده ميشود .
اسپانيا كه نخست وزير آن دوره اش با آمريكا و انگلستان همصدا شده بود از گزند اين حملات در امان نماند و تعدادي از مردم بيگناه اين كشور تاوان غلط سياست مداران خود را دادند .
بعد از آن دوره گروگانگيري در عراق و اين طرف و آن طرف آغاز گرديد كه بد ترين شكل ممكن خشونت مسلمانها را با بريدن شنيع سر انسانها به رخ جهانيان كشاند و تا كنون نيز ادامه دارد و خلاصه در اقصي نقاط دنيا ميبينيم كه اين مسلمانها هستند كه به سيبل پيكان دولتهاي ضد تروريست تبديل گشته اند ...
در كشوري كه من زندگي ميكنم ( بلژيك ) حزب و گروه تند رو سياسي آن توانسته عليرغم مخالفتهاي دولتي از نظر مردم حائز رتبه اول انتخابات شهرداريها گردد و اين در حالي است كه اين گروه شعاري جز مخالفت با اقليت مراكشيهاي مسلمان و مهاجرين قانوني و غير قانوني نداشته و از دهه شصت تاكنون كه پاي مهاجرين مراكشي را آنهم براي استثمار به كشورش باز كرده ، با اتخاذ روشهاي غلط شهروندي نتوانسته جلوي انها قد علم كند و هر روزه در رسانه هاي اين كشور گروهها تند رو اسلامي عليه حقوق شهروندي آنها به محاكمه كشيده ميشوند .
در هلند نمونه بارزش چند روز قبل از اين اتفاق افتاد و ديديم كه باز به بد ترين روش ممكن انتقام از ساخته شدن فيلمي گرفته شد كه كارگردان آن به آيات قران و با نوشته شدنش بر روي بدن برهنه يك زن به قتل رسيد و داستان مراكشيها و سورينامي هاي مسلمان هلند نيز در اين كشور سر دراز دارد و تهديدهاي عملي بر عليه اين نگرشها بالقوه ميگردد .
و خلاصه كار به جائي ميرسد كه من و امثال من نوعي ،اگر چه تفكر ميكنيم كه بگزاريد اين دولتهاي با لياقت و توانا ( كه شايد لياقتشان را مديون من و ممالكي چون كشورهاي تحت ستم و عقب نگه داشته شده باشن ) تاوان ستمگرائي و جور و ظلمي را كه تاريخ شاهد روا شدنش به ما بوده را به اين طريق بدهند .
اين تفكر جاي شك ندارد كه در دوران منطق و عقل جائي ندارد و اين جانب نيز به خود خرده ميگيرم ....
ولي حرفم اينست بهنود عزيز كه چرا بايد اينگونه مردم عوام به حزبهاي راسيستي خود ايمان بياورند و مبارزه با اسلام و اسلامگرائي را بر همه چيز ترجيح بدهند ... حرفم اينست بهنود گرامي و تمامي افرادي كه مردم امنيت خواه دنيا را عوام و حمايت گران امنيت آنها را عوامي گري خطاب ميكنند ( اين عده با وجود تفكرات قبل خودشان نسبت به حكومتهاي جمهوري خواهان و دمكراتها باز هم در تازه ترين نوشته اشان اشاره ميكنند كه :
يادتان باشد که اسراييل هرگز با ايران وارد جنگ نشده و در واقع هيچ ضرر مستقيمی به ايران نزده است، در صورتی که آمريکا و انگليس در صد سال گذشته کلی بطور مستقيم به ايران ضرر زدهاند. آيا حکومت ايران فکر مي کند مردم خرند و اين چيزها را نمیفهمند؟ )
جاي شك ندارد كه بوش را مردم خواستند تا بگويند وثابت كنند كه پاسخ كلوخ انداز سنگ است .اگر ديروز صدها نفر در برجهاي تجارت جهاني با زندگي خود وداع كردند، امروز دنيا با يكپارچه شدنش بر عليه اسلامگرائي بنيادي به پا ميخيزد تا به اثبات برساند كه ما نه يك سنگ بلكه پاسخمان را با كوهي از سنگ به شما ميدهيم .
براي آنان كه هنوز گفتگوي تمدنهاي خاتمي را با برخود تمدنهاي هانتيگتون نميتوانند هضم كنند و دنبال تحليل نيز برايش ميگردند متاسفم و براي خود نيز تاسف ميخورم كه چرا بايد به چنين بن بستي در عصر دادهاي تكنولوژي برسم ، عصري كه در آن به جاي استفاده از ابزار و وسائلس به نفع بشريت ، تمامي چيزها به نابودي او مي انجامد.
متاسفانه عصر جديد آغاز دوره تقابل اسلام و غرب و يا بهتر بگوئيم اسلام و دمكراسي شده و به قول فوكوياما در دوره تضادي به بدترين شكل موجود رسيده ايم.
اري اينست كه امنيت مردم و امنيت خواهي آنان را از دولتهايشان نبايد به پاي امي بودن و يا عواميگري آنان خطاب نمود ، بلكه بايدعلل و ريشه اين انتخاب را جويا شد و اين مسئله را ذهن نشاند كه امروزه برقراري و ايجاد و امنيت براي شهروندان يك كشور يكي از مهمترين وظائف دولتها است. پاينده باشيد
نكته تكميلي :
اين نوشته نيما راشدان را هم بخوانيد شايد بد نباشد
« هربار دمکراتها به قدرت رسيده اند ، آزادي در ايران بيشتر شده و بر عکس جمهوريخواهان به استبداد در ايران کمک کرده اند »
به باور من فردي که براي اولين بار چنين استدلال کرده يا خود « دانش آموخته نهضت سواد آموزي » است و يا مخاطب خود را « سواد آموز » مي پندارد. اين حرف درست مثل اين است که بگوييم : « چون هري ترومن از حزب دمکرات فرمان بمباران اتمي هيروشميا و ناگازارکي را امضاء نمود - اگر به جان کري راي دهيد ، مسلما از فردا جنگ هسته اي به راه خواهد افتاد » يا اينکه مثلا « چون ابي لينکلن مبارز عليه برده داري ، رهبر جمهوري خواه ايالات متحده بود ، با انتخاب جان کري دوباره سياهان آمريکا را به غل و زنجير خواهند بست .