چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۰

سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۰

چه موقع بنویسیم و چه موقع بگوئیم

نویسنده گرامی آقای ف.م.سخن


مطلب شما را در وبسایت گویا خواندم و برای اینکه قدری این نوشته را مورد ارزیابی قرار دهم، صرفا نظر خودم را در باره مطلب شما بیان میکنم ...


بدون مقدمه میگویم که اتفاقا نویسنده و یا گوینده مطلبی باید خیلی به موقع و به جا حرف بزند و بنویسد ، اگر قرار باشد در هر جائی و هر وقتی قلم و دهان مان را بچرخانیم باز کنیم و چیزی بنویسیم و بگوئیم شاید مورد پسند قرار گرفته نشود .....فرموده اید که نویسنده اصولی دارد و با موج بالا و پائین نمیرود....اما آیا " نویسندگی " هم این اصول را دارا میباشد یا هر نویسنده بنا به تفکر خودش میسنجد که چه وقت زمان گفتن است و چه وقت زمان نگفتن.



به نظر من و به قول شما " به موقع " نوشتن خوب است اما " چه نوشتن " به نظر من خیلی مهم تر است....من نمیدانم که شما چقدر سن و سال دارید ولی از شما میپرسم که آیا همین زمانی را که به ان اشاره کردید یعنی زمان انقلاب اگر سن و سال به شما اجازه میداد ،مینوشتید؟ اگر در آن زمان هم خرده به نویسنده های با سن و سال مناسب گرفته نمیشود ، چطور نوشتن " مهم " نبود؟



شماخودتان زمانی که تیم ایران بر استرالیا پیروز شد ، آیانوشتید که آقای دائی و عزیزی که گل های ایران را زدند و باعث رفتن تیم ملی ایران به جام جهانی شدند، به خودشان غره نشوند و مواظب باشند که از ارتفاع چند هزار پائی به پائین سقوط نکنند؟

برای شیرین عبادی نوشتید که شما تا دیروز یک وکیل معمولی بودید و حالا که جایزه نوبل را بردیدمواظب باشید به خودتان نگیرید چرا که به قول شما اخذ یک جایزه صلح نوبل که میتواند " سیاسی " هم باشد ، شما را سر و ته میکند ...و آیا اصلا بعد از این جایزه خانم عبادی کسی شد که به این تذکرات من و ما نیازی پیدا کند ؟



من فکر نمیکنم که این تنها نویسنده باشد که با نا ملایمت های زندگی امروزه آدم و خصوصا انچه که بر مردم میهن من و شما میرودآشنا باشد و چه بسا که اگر شما خود را نویسنده میخوانید من احترام بیشتری برای نویسندگی و تالیف فیلمنامه آقای فرهادی و یا "اصغر اقا ی "شما قائلم چرا که او هم بخشی از همین نا ملایمات زندگی امروز را به تصویر کشیده .



برای میر حسین و کروبی نوشتید که مغرور جمعیت سه میلیونی سبز و متین نشوند؟به راستی چرا این به " موقع نویسی " انهم به این شکل از نوشتن به یکباره در این لحظه یاد شما می افتد؟ فرموده اید که حق و ناحق بالا ایستادن فرهادی را نمیدانید! چیزی را که توجه منتقدان داخلی و خارجی را در باره این فیلم به خود جلب کرده، نمیدانید ! ولی به یکباره میگوئید که : من روزگاری اسکار ايران را اسکار واقعی خواهم دانست که آکادمی، جايزه را به يک فيلم کمدی ايرانی بدهد! کارگردانی که چنين فيلمی بسازد و اسکار بگيرد واقعا هنرمند است.این برای من خواننده این را تداعی میکند که شما با تمام طفره ائی که رفتید تا یک دانه به نعل بزنید و یک دانه میخ ! نتوانستید مخالفت اشکار خودتان را با زبان صریح بیان کنید......



البته که شکسته نفسی فرمودین چرا که یک نویسنده خوب وقتی در باب موضوعی، مطلبی را بیان میکند،به یقین در باره اش خوب مطالعه کرده و میداند که جای گفتنش کجاست ( مگر اینکه صرفا خواسته باشیم چیزی بگوئیم ) ....شما اگر فیلم را دیده باشید که امیدوارم چنین باشد ( برای ارزیابی صحیح از نوشته امان در باب سینما ) به مخالفتی اشکار با مضمون فیلم آقای فرهادی که برای مثال در آن به بدبختی و گرفتاری مردم ایران پرداخته شده و اشک آدم را در میاورد فکر میکردید وگرنه ابراز نمیکردید که اسکار واقعی برای من زمانی ارزش دارد که یک فیلم کمدی این جایزه را بگیرد .



و اما کمدی! چرا که نه ؟ ( خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ) ... بعضیها با کمدی و کمیک بودن اشک ادم را در میآورند و هزاران بدبختی و بیچارگی های روزمره زندگی را در قالب خنده به شما نشان میدهند ، چارلی چاپلین با فیلمهایش خنده را در پس نگرانی عمیق از تنشهای زندگی و هنجارها و نا هنجاری های جامعه به مردم نشان میداد...



من برای این فیلم ارزش هنری قائلم و بر عکس شما که اعتقاد دارید " البته عقل سليم بزرگان سينما که فيلم ها را می بينند و انتخاب می کنند، بی شک تحت تاثير رويدادهای جاری ست " آن را به هیچ وجه سیاسی نمیبینم که چه بسا اگر سیاسی بود نماینده اسرائیل هم در همین قسمت کاندید اخذ جایزه بود و لابی آنها به قول سیاستمداران امروز قوی تر از لابی ما ایرانیها بود و جایزه باید نصیب انها میشد نه " ما ".....



به نظرم کسی مثل فرهادی راه و چاه زندگی خودش را شناخته و همانطور که تصمیم گرفت برای ادامه زندگی به فرانسه نقل مکان کند به همه فهماند که میخواهد مستقل باشد و این اتفاق نیز قبل از این جریانات اسکار اتفاق افتاد و اما اگر ما راه مبارزه را در این میبینیم که اگر در وطن بمانیم قهرمان ملی میشویم و زندانمان میکنند و مثل پناهی ممنوع از کار میشویم و هزار و یک چیز دیگر ، به اشتباه نویسنده شدیم....بودند کسانی که ترک وطن کردند و در تبعید به مبارزات خود ادامه دادند و اگر چنین نبود هیچ وقت استفاده از کلمه اپوزیسیون معنائی پیدا نمیکرد...من تصورنمیکنم اگر کسی میماند قهرمان است ...لیلا حاتمی و علی مصفا گرامی نیز اگر در برهه ائی با حرفها و حرکاتشان کاری انجام دادند که تقاص آتش سوزی سینما جمهوری را که سهم ارث پدر خدا بیامرز لیلا از خرید سه دنگ سهم فردین به آنها رسیده بود ، را دادند ،حتما لازم میدانند که در ایران باشند ....آیا شما به آنها هم میگوئید که به دامن حکومت اسلامی سقوط کرده اند ؟



ضمن احترامی که برای شما دارم یکبار دیگر در پایان نوشته ام اشاره میکنم که نویسنده و غیر نویسنده و کلا هر کسی که تصمیم میگیرد حرف بزند یا قلمش را بچرخاند ، باید بداند که برای چه؟برای چه کسی؟در باب چه مطلبی؟در چه زمانی؟و چرا؟ وچراهای دیگر..... مینویسد و میگوید.



در باب زمینه سازی ساخت یک فیلم که حضرتعالی بدان اشاره داشتید چیزی نمیگویم که خود عمری را در ساختمان سینمائی ارشاد گذراندم.....در پایان از باب غلطهای املائی و انشائی موجود در متن عذر خواهی میکنم چرا که من نویسنده نیستم و ویراستاری یک متن را نیز خوب نمیدانم...یکبار دیگر لیاقت آقای فرهادی را برای اخذ این جایزه مورد ستایش قرار میدهم و از تمام آنچه در آن شب برای میلیونها بیننده تلویزون در باره میهن و فرهنگ ایرانی گفت تشکر میکنم

شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۰

خودکشی پناهنده ایرانی در آلمان

شرایط بد نگهداری پناهندگان در ایالت بایرن آلمان بعد از خودکشی محمد رهسپار پناهجوی ایرانی در کمپ پناهندگی وورتسبورگ بر سر زبان‌ها افتاد. وی روز یکشنبه ۲۹ ژانویه در این کمپ خودکشی کرد.